سریال تردید قسمت 196 دوبله فارسی
آدرس کانال مشکی ترکی
https://www.youtube.com/channel/UCmu9...
لینک کانال تلگرامی مشکی:
https://t.me/meshkimedia
داستان قسمت آخر روزگارانی در چوکوروا، فصل دوم. زلیخا و ایلماز به هم میرسند؟ مژگان زلیخا را میکشد؟
https://youtu.be/kcBp2BUALz0
داستان قسمت آخر سریال گودال، فصل سوم. راز یاماچ لو میرود؟ وارتلو فدا میشود؟
https://youtu.be/xszDBYpVIXk
داستان قسمت آخر سریال زن، فصل سوم. بهار و عارف عروسی میکنند؟ عاقبت شیرین چه میشود؟
https://youtu.be/PABScOevTfU
داستان قسمت آخر سریال تردید، فصل دوم. چه بلایی سر ریحان میآید؟ راز بزرگ عزیزه چیست؟ پدر میران کیست؟
https://youtu.be/canJbyG5KkQ
ریحان بالاخره به کلبه برمی گردد و استراحت می کند اما خواب اناری که قبلا دیده بود دوباره به سراغش می آید و احساس می کند در خواب هایش عزیزه هم حضور داشته است. میران که هنوز به عزیزه مشکوک است به ریحان می گوید: «نگران نباش. هیچ اتفاقی قرار نیست برای تو و بچه مون بیفته.» عزیزه همان شب وارد عمارت اصلان بی می شود و سراغ فسون می رود و دست هایش را دور گلوی او حلقه می زند و می گوید: «امروز توی بیمارستان دیدم چجوری می خواستی منو در مورد ریحان مقصر جلوه بدی. ولی مسموم کردن ریحان کار خودت بود. حالا هم که دلشاه رو گم کردی ولی مطمئن باش به خاطر این کارات تقاص پس میدی.» فسون متوجه می شود که بر خلاف تصورش دلشاه را عزیزه ندزدیده و به این فکر می افتد که پس کار چه کسی می تواند باشد. عزیزه با هارون تماس می گیرد و می گوید: «فهمیدم که به قولت عمل کردی و دلشاه رو فراری دادی. حالا وقتش رسیده که اونو به من تحویل بدی.» هارون که با کمک محفوظ این کار را انجام داده به عزیزه می گوید: «ولی تو سر قولت نایستادی و ریحان رو مسموم کردی. قرار ما این نبود.» عزیزه می گوید: «اشتباه می کنی. مسموم کردن ریحان کار مادرت بود.» هارون به مادرش مشکوک می شود و عزیزه تصمیم می گیرد کاری کند تا ریحان همه چیز را به خاطر بیاورد. چون می داند در غیر اینصورت میران فکر خواهد کرد که عزیزه مقصر بوده است.
فیرات و زینب برای اینکه ریحان را کمی خوشحال کنند به کلبه چوبی می روند و طبق معمول فیرات از میران می خواهد اگر کمکی از دست او ساخته است بگوید.
در عمارت شاداغلو شکران به هازار می گوید: «اگه دخترم مرده خدا رو شکر تو هستی که به میران کمک کنی و مرهم زخمهاش باشی.» دلشاه می گوید: «کاش دلشاه زنده بود. در اون صورت میران این همه عذاب نمی کشید و به این مصیبت ها گرفتار نمی شد.» زهرا با شنیدن این حرف ها ناراحت می شود و احساس می کند که هازار هنوز عاشق دلشاه است. در همین حال محفوظ به گوشی هازار زنگ می زند و زهرا برای اینکه برای همیشه پای او را از زندگی اش قطع کند تصمیم می گیرد به جای هازار خودش به دیدن محفوظ برود بنابراین کمی غذا به دست هازار می دهد و او را به دیدن ریحان و میران می فرستد و خودش به دیدن محفوظ می رود.
فسون که هنوز نتوانسته عزیزه را شکست بدهد سراغ جهان می رود و نامه ای را که حنیفه برای اصلان نوشته بود به دست او می دهد و جهان بعد از خواندن نامه متوجه می شود که عزیزه معشوقه پدرش بوده و در واقع این همه مدت داشته انتقام بی وفایی نصوح را می گرفته و در ضمن می فهمد که هازار پسر عزیزه است اما نمی تواند مطمئن شود و احساس می کند بین دعوای فسون و عزیزه گیر افتاده است. فسون وقتی تردید او را می بیند می گوید: «به مزرعه برو و ببین که پدرت و عزیزه با هم ملاقات می کنن.» جهان با عجله به سمت مزرع